بهار مووی

مردی در حومهٔ شهر تهران، با اتوموبیلش دنبال کسی می‌گردد که تقاضای پردردسر او را در ازای دریافت ۲۰۰هزار تومان پول انجام دهد...

حسین سبزیان، به‌دلیل شباهتش به محسن مخملباف خود را به خانوادهٔ آهن‌خواه به‌عنوان مخملباف معرفی می‌كند و به بهانهٔ ساختن فیلم به خانهٔ آن‌ها راه می‌یابد. آن‌ها گاهی صحنه‌های فیلم را، كه باید ساخته شود، تمرین هم می‌كنند...

در حالی که معلم رو به تخته سیاه است، یکی از دانش‌آموزان صداهای خنده‌داری در می‌آورد. همین امر باعث می شود که...

سه روز تعطیل است و چند خانواده جوان برای تفریح راهی شمال اند. آنها دانشجویان سابق دانشكده حقوق هستند. سپیده و همسرش امیر یك دختر خردسال دارند. شهره و همسرش با دو فرزند خردسال شان هستند كه یكی از آنها آرش است. نازی و منوچهر نیز تازه ازدواج كرده اند. احمد نیز كه سالها در آلمان اقامت داشته و به تازگی از همسر آلمانی اش جدا شده همراه آنهاست؛ به اضافه دختری به نام الی كه به دعوت سپیده همسفر این گروه شده است...

دانش آموزی که معمولاً مشق شب خود را روی ورق پاره می نویسد از طرف معلم تهدید به اخراج از کلاس می شود. یک بچه مدرسه‌ای متوجه می‌شود که دفتر دوستش را به اشتباه برداشته‌است. بنابر این از خانه بیرون می‌رود تا او را پیدا کند و دفتر را به او پس دهد، اما راه دشوار و درازی در پیش است و فرصت اندک…

«تونی استارک» که یک مخترع و کارخانه دار میلیاردر است، به وسیله چند نفر دزدیده می شود و آنها او را مجبور می کنند که سلاحی اسرار آمیز بسازد اما به جای آن استارک زره ای آهنین می سازد و به وسیله این زره از چنگشان می گریزد و به آمریکا بر می گردد و تصمیم می گیرد از این زره برای مبارزه با شر استفاده کند.

یک مادر جوان ایرانی و دختر شش ساله او در طی دو هفته سال نو ایران (نوروز) به پناهگاه زنان استرالیا پناه می برند.

مردی به عنوان بخشی از یک برنامه آزمایشی نظامی می میرد. یک سرباز سابق عملیات سیاه جای او را می گیرد تا بفهمد چه کسی او را کشته است.

داستان یک خانواده بزرگ ایرانی-آمریکایی که دور هم جمع می‌شوند و رازهایی درباره رابطه شکرآب مادر و دختری برملا می‌شود. آن‌ها متوجه می‌شوند که بیش از آنچه فکر می‌کردند شبیه هم هستند.

داستان این فیلم بخشی از زندگی «هوارد هیوز» کارگردان و تهیه‌کننده و خلبان پرآوازه آمریکایی از اواخر دهه ۱۹۲۰ تا اواسط دههٔ ۱۹۴۰ است. او که دچار اختلال وسواسی جبری بود همواره به دنبال شکستن رکوردهای سرعت و فاصله پرواز بود.